همیشه دلم براش تنگ می شه حتی وقتی یاد رفتارهای
سردش می افتم که با وجود یکی دیگه گرم می شد…
حتی وقتی لبخندهای زوری وتلخش بادیدن اون شیرین وزیبا می شد…
حتی وقتی دستای یخ زدش با گرفتن دستای اون کوره ی آتیش می شد…
حتی وقتی که نگاه ترسناک ووحشیش با دیدن اون مهربون وآروم می شد…
اگه باهام خوب نبود…
مهربون ...
خاطرهای شبیه آنچه باید بود اما چیزی آلوده به نقص آن را ربود آن را ربود…. و تو را از خودت ! آن را ربود… و مرا از یقین! من مانده ام و لاشه های آرزو من مانده ام و امیدی که میخواهم زنده بماند من مانده ام و هجرتی فراتر از بی نهایت بی نهایتی در افق های خواهش هجرت من به امید لحظه ای است شبیه شکفتن از پیله پیش چشم یک عصر مرطوب با یک ...
چند وقتی بود که میخواستم برای تو درد این قلبی را که شکستی و رفتی بنویسم
اما تا میخواستم بنویسم قطره های اشکم بر روی کاغذ میریخت حالا چه کنم
و نمی توانستم آنچه را که میخواهم بر روی صفحه کاغذ
خیس بنویسم.حالا دیگر یک قطره اشک نیز در چشمانم نمانده و
همان قلب شکسته ام تنها یادگار از عشقت به جا مانده
قلبی که یک عالمه درد دارد ، دردی که ...
جعفر رضایی متولد ۱۳۵۶ لیسانس اقتصاد از دانشگاه علامه طباطبایی تهران سال ۱۳۸۰ عاشق دختری بنام مریم شد و چون وضع مادی جعفر خوب نبود پدر مریم با ازدواجشان مخالفت کرد این دو همدیگر را خیلی دوست می داشتند…
پنج سال تمام جعفر و مریم برای رسیدن به هم تلاش کردن. سال ۸۵ مریم خود کشی کرد و جعفر دیوانه شد. اکنون دو چشم جعفر کور شده و ...
تایمز فیلیپ و ماری دریتک به ترتیب ۷۵ و ۷۲ ساله پنجاهمین سالگرد ازدواجشان را با تابلویی ساخته شده از زمین ذرت با طرح عکس عروسیشان جشن گرفتند که بسیار زیبا و دوست داشتنی بود.فیلیپ برای ساخت این تابلو ۱۷ هکتار از زمین زراعتی ذرت خود را به کار گرفت تا روز قبل از مراسم سالگرد سرگرم جایی که ۵۰ سال پیش عهد و پیمان وفاداری بستند.
...
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻫﯿﭻ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﻧﺸﻮﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻩ …
ﺍﮔﻪ ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺖ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﻦ … ﺍﮔﻪ ﮔﻔﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻡ
ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﺴﺘﻢ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺁﺭﻭﻡ ﮐﻨﻢ ، ﺍﮔﻪ ﺑﺎﺯﻡ ﮔﻔﺖ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ،
ﺍﮔﻪ ﮔﻔﺖ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺨﺶ ، ﺑﺎﻭﺭﺵ ﻧﮑﻦ ﻧﺒﺨﺸﺶ … ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ ﮔﻪ ...
نامم را پاک کردی… یادم را چه میکنی؟ یادم را پاک کنی… عشقم را چه میکنی؟ اصلا همه را پاک کن
هر آنچه از من داری از من که چیزی کم نمیشود… فقط بگو با وجدانت چه میکنی؟
نکند آن را هم پاک کرده ای؟ نــــــــــــه ! شدنی نیست… نمیتوانی آنچه که نداشتی را پاک کنی.
...
خودشان را نشان می دهند…
وقتی که برایت مهم نیست…
اصرار می کنند
اصرار برای اثبات وجودشان ، برای اثبات بودنشان و ماندنشان
اصرار می کنند که تو نیز باشی همراهشان…
همان آدم ها ، وقتی که پذیرفتی بودنشان را ، ماندنشان را…
وقتی که باورشان کردی…
می روند
به بهانه های پوچ
به بی بهانگی
به سادگی می روند…
می روند ...
اسم قاشق را گذاشتی قطار، هواپیما، کشتی ؛ تا یک لقمه بیشتر بخورم یادت هست ؟
شدی خلبان ، ملوان ، لوکوموتیوران میگفتی بخور تا بزرگ بشی
آقا شیره بشی . . . خانوم طلا بشی و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته باشم قورت بدهم حتی
بغض های نترکیده ام را….
...
قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست
چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!
که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی
و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی
و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو ...
چه عاشقانه است این روزهای ابری
چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی
چه عاشقانه است شکفتن گلهای اقاقیا
چه عاشقانه است قدم زدن در سر زمین عشق
و من ماندمو این تنهایی
چه عاشقانه زیستن را دوست دارم
عاشقانه لا لایی گفتن را دوست دارم
عاشقانه سرودن را دوست دارم
عاشقانه نوشتن را دوست دارم
عاشقانه اشک ریختن را…
دفتر عاشقانه ...
قصه ی غم انگیز نه! غصّه ی دلگیریست؛
به خورشید غزل خوان نگاه می کنم و
می خوانم می خوانم شعر عشق را
ناز آفتابگردان را…
نمی پوشانم
دستان سرد تماشا و
با تمام توان دستان گرم نفس ها را می فشارم
می نشینم
به التماس دریای غروبی رنگ و
می بوسم
مروارید طلوعی رنگ را…
می بویم
باغچه ی نمناک و
در آغوش می گیرم
غنچه گل سرخ را…
می ...
همه عالم سیه پوشند نمیدانی؟…محرم شد اری
سیاهت را به تن کن باز،دل آری…محرم شد اری
صدای سینه ی مردم ،درون کوچه می پیچد
صدای سنج و دمام است،غوغایی…محرم شد اری
صدای شیون مردم ، که از مسجد به گوش آید
صدای طبل و زنجیر است و مداحی…محرم شد اری
صدای هق هق ابری که می گرید برای او
صدای شیون باد است ، با بادی…محرم شد
پسر ...
پر میکرد یادت، همه حجم خالی فضایم را
و خواستنت شیطنت میکرد، در مسیر نبض رگهایم
بوته نورس احساسم، ریشه دوانده بود در تری اشکهایم
همه روزه، میشنیدم صدای عشق را
حتی در قیژ قیژ، لولای در قدیمی
همه شب;تنهایم تنها اما …
پشت پرده، سایه ای از جنس تو اردو زده بود
رویای هم آغوشیت نخ بادبادکی بود
که مرا بالا میکشاند تا دب اکبر
و در ...
سالها…که تنهایم اما …
پنهانت کرده بودم
در سبزینه آن گیاهی که در
کالی احساسم روئیده بود
احساسم را کشتم
در هیاهوی نوبری بلوغ
و دچارت شدم در ناهوشیاری تنم
خواستنم ریشه در ابدیت داشت
سالها…
من ندانستم تو
عشق از " گلشن امروز " میخواهی
و بودن از " خوشه الان " میچینی…
...
امکان هجرت تو چرا تا کی
تراوش می کند،از خطوط مبهم نگاهت
من پیشتر،دیده بودم
جرقه محال ماندنت را
در سایش دستانمان به رفتنت ایمان دارم،
چون ماهی آزاد به جریان آب
نبودنت،
مرا در سطح بزرگ اشکهایم پر از عطش میکند
چقدر سنگین شده اند شانه هایم!
آخر بعد از تو ترازوی تنهایی ام شده اند…
...
درد می کشم ، درد !درد می دانی چیست
هم تلخ است هم ارزان
هم گیراییش بالاست !
هم اینکه تابلو نمی شوم و رفیقی که مرا به درد معتاد کرد
ناباب نبود ،
اتفاقا باب باب بود فقط نگفته بود که
ماندنی نیست ، همین . . .
...
تمام ترانه هایم ترنم یاد توست و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست
ای زلال تر از باران و پاكتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم
و تو را آنگونه كه میخواهی دوست دارم و می خواهمت عشقم
ای مهربان – پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود
و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد كشید
تبسمی از تو مرا كافیست كه از هیچ به همه چیز ...