چرا عاشق میشویم ؟ دلایلی که انسان ها دوست دارند عاشق شوند و عاشق نیز میشوند به ترتیب زیر میباشد : 1- تمام انسان های زمانی که به یک سن خاص میرسند ، تمایل دارند که عاشق شوند و کسی را فراتر از حد معمول دوست داشته باشند اما علت این کار در چیست ؟ علت این کار تا حدودی به هورمون های انسان های بستگی دارد زیرا زمانی که به سن خاصی ...
بعضی از افراد چه خانم و یا آقا هستند که مدام در فکر و رویای یک عشق بزرگ به سر می برند ، این رویا به چه ترتیب است ! بسیاری از افراد هستند گه در زمینه ی شغلی ، خانوادگی خود سعادتمند هستند فقط برای اینکه همسر خود را انتخاب کنند دچار تردید می شوند و رویای یک عشق بزرگ را در سر می پرورانند ، زیرا فکر می کنند اگر با شخص دیگری وارد صحبت شوند و ...
«تو چرا عاشق این آدم شدی؟ این همه آدم! چرا او را برای زندگیات انتخاب کردی؟!» مستأصل است، دوستش دارد و بهعنوان شریک آینده او را انتخاب کرده است اما واقعا کسی که او را انتخاب کرده نه تنها معیارهای دیگران را ندارد، که معیارهای خودش را هم ندارد. گیج شده است! چرا او را دوست دارد؟ …
شاید شما هم بارها با این احساس روبهرو ...
خداوند عشق را برای ستودن چشمان زیبایت آفرید
و گل سرخ را برای نمایش سرخی لبانت
و تاریكی شب را نشانی از سیاهی چشمانت
و زلالی دریا را به زلالی دل تو
و مرا آفرید برای شناساندن عشق به من
و سكوت را آفرید برای آرامی دل عاشق من
و اینك تورا مانند پروردگار می ستایم
عشق من عاشقم باش!!!
...
جوان 17 سالهای كه با ربودن كیف یك زن 29 ساله عاشق وی شده بود دستگیر شد.
عصر روز 5 خرداد سالجاری مأموران گشت انتظامی تهران بزرگ در حین گشتزنی در غرب تهران از وقوع یك فقره كیفقاپی با خبر شدند.
مأموران با حضور در محل حادثه دریافتند 2 نوجوان با تهدید یك زن جوان به وسیله چاقو اقدام به ربودن كیف دستی وی كرده و سپس از محل ...
همانطور که همه ما می دانیم، نمی توانیم بدون اینکه اول خودمان را دوست داشته باشیم، کس دیگری را دوست بداریم. آیا می دانستید که عشق، یک انتخاب است؟ ما انتخاب می کنیم که دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم. به همین سادگی. اما من فکر میکنم که انتخاب "دوست نداشتن"، خودِ واقعی ما نیست. این خودِ دوست نداشتن در عصبانیت، قضاوت، خشم، کینه و همه آن ...
دلت برای من قفس است
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغی زقفس پریده باشد
پروبال ما شکستندو در قفس بگشودند
چه رها چه بسته مرغی که پرش شکسته باشد
آن مرغ پر و بال شکسته منم
...
هر کس برای خودش خیابانی دارد …..
کوچه ای …. کافی شاپی …… و شاید عطری …….
که بعد از سالها خاطراتش گلویش را چنگ میزند
سالها خاطراتش ولم نمیکند
...
چگونه است؟!
صبح كه بیدار شدی
كدامین نقاب را بر می داری؟
فصل نقابهاست…
انگار كسی ما را بی نقاب نمی بیند
اگر روی واقعی داشته باشیم
كسی ما را نمی پسندد
به دنبال لحظه ایم كه تمام نقابها از چهره ها برداشته شود
ایا آن روز هیچ "خودی" باقی خواهد ماند؟
چگونه است؟!
صبح كه بیدار شدی
...
یادت باشد دلت كه شكست،سرت را بالا بگیری…
تلافی نكن،فریاد نزن،شرمگین نباش
دلشكسته،گوشه هایش تیز است
مبادا دل و دست آدمی كه روزی
دلدارت بود،زخمی كنی به كین
مبادا كه فراموش كنی،روزی شادیش آرزویت بود
صبور باش و ساكت….
آرام باش مانند دریا
...
نیا باران
زمین جای قشنگی نیست
من از اهل زمینم خوب میدانم كه
گل در عقد زنبور است
ولی سودای بلبل دارد
پروانه را هم دوست دارد
نیا باران
نیا باران
نیا باران
...
دلخور که میشوم سر در گمم
ض میکنم می آیم پشت صفحه ی مانیتورم کامنت
مینویسم ُصورتک
میگذارم صورتکی که میخندد و پشتش قایم میشوم
که فکر کنی میخندم و بخندی…
اشکهایم میآیند و من مدام با صورتک مجازی ام میخندم
ولی غمناکم غمناک
...
یک مترسک خریده ام!
عطر همیشگی ات را به تنش زده ام.
درست مثل توست.
فقط اینکه روزی هزار بار
مرا از رفتنش نمی ترساند
ترس ترس ترس
...
وقتی چشمانم را روی هم می گذارم
خواب مرا نمی برد
تو را می آورد!
از میان فرسنگ ها
فاصله
فاصله
فاصله
فاصله
...
تنهایی یعنی یه وقت هایی هست
میبینی فقط خودتی و خودت!!
رفیق داری…….
همدرد نداری!!
خانواده داری……
تکیه گاه نداری!!
مثل همیشه
همه چی داری…….
و هیچی نداری……!!!!!!!
و هیچی نداری……!!!!!!!
...
گاهی تند میشود
گاهی عاشقانه سخن میگوید…….
مرد است دیگر…………
غرورش آسمان و دلش دریاست……..
تو چه میدانی از بغض گلوگیر کرده یک مرد!!؟؟؟؟
تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده ……..
تو چه میدانی از هق هق شبانه او
که فقط خودش خبر دارد و بالشش؟؟!!!!!
مرد را فقط مردمیفهمد و ...
لیاقت میخواهد بودن در شعرهای دختری
که با تمام
عشقش نبودنت را اشک میریزد……..
تعجب نکن!!!!!!
در بی لیاقتی تو شکی نیست!!!!
اینجا دلیل بودنت میان بغض هایم
خریت خودم است نه
لیاقت تو……….
ولی در کل نداری
...
کوچه ای را بود نامش معرفت
مردمانش بامرام از هر جهت
سیل آمد کوچه را ویرانه کرد
مردمانش را با جهان ویرانه کرد
هرچه در آنکوی بود از معرفت
شست و با خود برد سیل بی صفت
از تمام کوچه تنها یک نفر
خانه اش ماندو خودش جست از خطر.
رسم وراه نیک هر جا بودو هست
از نهاد مردم آن کوچه است
چونکه در اندیشه ام این گونه ای
کوچه های معرفت ...