اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم و دوستت دارم
دومین روز بارانی چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
و سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را ...
زیر باران….. منتظر تاکسیهای هفت تیر به پارک وی…. دختر کنار دستی ام از همان اولی که پشت سرم ایستاد
چترش را گرفت سمت من که…. شما قدتان بلندتر است آقا، چتر را بگیرید دستتان من هم بیایم زیرش…. لبخند هم زد…..
از آن جنس لبخندهای قشنگ…. مهربان و ملیح…. دخترانه و دلبر….عاشقانه و دلنشینانه
چطور ...
مخصوصاً اون آهنگ های که اون لحظه باهات همران
اون روزها با همون آهنگ ها خوشحال و خندون، همه جا رو زیر پا میذاشتیم.
اما حالا همون آهنگ ها منو ساکن کردن …!!
یه جا …
یه گوشه …یا هرکجا که باشی
دقت می کنم به ثانیه ثانیه شون
آره همشونو یادم میاد ولی به جای اینکه بخندم …
اشک میشینه رو گونه ام !
چرا آهنگ ها اینطوری شدن ؟!!
چرا ...
می خواهم از تو بنویسم برای تو که در تمام لحظاتم وجود داری …
خنده هایم برای توست با تو بودن مرا شاد می کند …
و بی تو بودن مرا گریان …میکند و عذابم میدهد
تو با من هستی در حالی که در کنارم نیستی …
تو با منی چون در قلب منی ، قلبم را با دنیا عوض نمی کنم …
چون تو در آنی و من تنها تو را دوست دارم …
...
پاییز از حوالی حوصله ات که بگذرد …
من زرد می شوم …
و تا کفش های رفتنت جفت می شود …
غریب می مانم …
و نیلوفرانه دوستت دارم …
نه مثل مردمی که عشق را از روی غریزه نشخوار می کنند …
من درست مثل خودم …
هنوز و همیشه …و همه کجا و هرکجا
دوستت دارم …
...
گاهی فقط از کل دنیا دلت یکی را می خواهد
و خودت هم خوب می دانی …
تا ابد هم که منتظرش بمونی و واسش تلاش کنی
هیچ وقت به دستش نمی آوری
باید بگذاری و بگذری از بدی هایم
و تا همیشه اونو توی دلت نگه نداری
و چه سخت است این دانستن …!
...
به دیدار تو می اندیشم
به یک دیدار ساده و رمانتیک
به آن دیدار از جنس بی تابی
که در آن ثانیه حکم طلا دارد
نصیبم می شود آیا؟اری
که در آن چشم ها خیره شود در تو
که در آن واژه ها معنی شود از تو
بگو، نصیبم می شود روزی؟
دلم مشتاق دیدار است
نه آن دیدار که در آن چشم ها محو هوس گردد
زبان و دست و رویاها همه آشفته تر گردد
من این دیدار را هرگز ...
میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم …
در ساحل کنار جاده نشسته ای …
هوای سرد …
صدای باد …و صدای خاک
دست می سوزد با سیگار و تو نمیفهمی …
به خودت می آیی …
یادت می آید دیگر نه کسی است …
که از پشت بغلت کند …
نه دستی که شانه هایت را بگیرد …
و نه صدایی که قشنگ تر از باد باشد …
تنهایی یعنی این …
...
همه چیز را یاد گرفته ام! راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفته ام! یاد گرفته ام که چگونه بی صدا گریه کنم یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ….بی صدا کنم تو نگرانم نشو همه چیز را یاد گرفته ام! یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی یاد گرفته ام…نفس بکشم بدون تو…و به یادتو یاد گرفته ام که بی تو بخندم یاد ...
یه آدم هایی هستن که می خندن … خیلی زیاد هم می خندند ولی همیشه. . . حرفهاشون ، غمهاشون ،مشکلاتشون
اینها چیزهایی هست که میریزند توی دلشون و در دلشون هم کاملا قفل می کنن و کسی هم داخل دلشون راه نمیدن تا بفهمه اون تو چه خبره و شا هیچ وقت درکش نمی کنید چون…
بلد نیست منت بزاره
اره منت نذار
...
دل تنگم! دل تنگِ خیلی چیزها دل تنگ این همه دل تنگی ها
چیزهایی که بر من گذشت و هرگز باز نخواهد گشت! دل تنگم دل تنگ نیمه شبهای دل تنگی دل تنگ این همه نبودن ها دل تنگ این همه دل تنگی ها دل تنگ عهدهایی که کسی آنها را نبست
دل تنگ تمام چیزهایی که میشد باشد و نیست و تمام هست هایی که نیست! حتی آنان که دلشان برایم تنگ نخواهد شد!!
دل تنگ تر ...