مـــــــــی*دانی،می دونی چیه؟ دنیا پُر است از آدمهایی که گــــــــــم شده*اند اما در یک اشتباهــــــــ تاریخـــــــی، گمان می*کنند که گم کرده*اند، معشوقــــــــــی را که همیشـــــــه چهارچشمــــــــــی می پائیدند، مبــــــادا یک مو از سر عاشقانه*های خیال آینده*شان کم شود… تنهاییـــــــــــــ عار نیست… پشت ...
رفتی و جات خالی شد تو خونه م
آتیشو باز کشیدی به جونم
میدونم که حرف های قشنگت
چیزی نیست جز اشکی رو گونه م
آخ بازم داغت کوبید تو سینه
یاد تو چقده دلنشینه
خدایا کاری کن از بهشتت
بتونه اشکامو ببینه ……
اره می تونی؟ ...
من … جام چشمــــــــــهایت را با عشـــــق، یک جا سر کشیدم و تــــــو چه بی هــــــــوا… تمام هستی ام شدی….! رفتی امــــا …. رفتی و جام جــــــــانت را به کامش ریختی ……. او شد مستِ تمام تو و من هنــــــوز …… در مستیِ نیمه پریده ای ؛ خمار زندگی ام …..!
بدون تو مست نیستم
...
تنها بدون مــــــــــن ؟! دیدی که صبح شد شب ها بدون مـــــــــن ! این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند… فرقی نمی کند با مــــــن …بدون مــــــن… دیــــــروز گر چه ســـــــخت امروزم هم گذشت …! طوری نمی شود فردا بدون من
چه میکنی
...
بعضی وقتا که خیلی داغونی از غصه..
یکی هست که وقتی مسیج میده و مثلا یه
سلام میده با همون سلامش آروم میشی.
و همه ی غمهات از یادت میره …
این "یکی " کسی نیست جزء
صاحبخونه ی قلبت
آری من هستم
...
خنده ام میگیرد… وقتی پس از مدتها بی خبری، بی آنکه سراغی از این دل بگیری… می گویی دلم برایت تنگ است …
یا دلم را به بازی گرفته ای، یا معنای واژه ها را خوب نمی دانی ؟ دلتنگی … ارزانی خودت، من دیگر دلم را به خدا سپرده ام… . . . دیگر هوای برگرداندنت را ندارم… هرجا ک دلت میخواهد برو… و اما من… بر نمیگردم ک ...
به همه چیز عادت می کنیم
به داشته ها و نداشته هایمان…
به دوری ها و دلتنگی هایمان ….
به تنهایی ها و احساسمان…
خیلی طول نمی کشد که جلوی آینه زل بزنی به خودت
و با دیدن چهره ات به خودت بگویی:
اصلا مگر داشتی اش؟!
مگر از اول بود؟!یادت می آید
که بودن و نبودنش مهم باشد…!
...
پاییز است …
فصل همیشگی لحظه هایم
نرفته دلم هوایت را دارد
به بودنت …
به هوایت…
به دیدنت …
به رنگ و رویت…
به صدای خش خش برگهایت..
وبه باران گاه و بی گاهت عادت کرده بودم …
به رفتنت اما…
نه…!سردی مثل یخ
طعم سرد یلدا برایت شیرین
...
توی پیاده رو وقتی قدم می ذاری گاهی زیر پات صدای خرد شدن یه برگ پاییزی رو می شنوی.
اما تو ساده و بی تفاوت، از کنار اون رد می شی.
شده تا حالا به عاقبت اون برگ فکر کنی؟که چیه چه جوریه؟
شده پیش خودت بگی تکلیف این برگ زرد و پژمرده که زیر پای روزگار له شد، چیه؟
به نظر من باید همیشه طبیعت رو الگو قرار بدیم. طبیعت با ما حرف می زنه، فقط باید ...
تفاوت ظریف میان من و تو نگه داشتن یک " دست " و زنجیر کردن یک " روح" را … اینکه عشق تکیه کردن نیست !!!
و رفاقت اطمینان خاطر !!! یاد میگیری که بوسه ها قرار داد نیستند !!! کم کم یاد میگیری باید باغ خودت را پرورش دهی !!!
به جای آنکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد !!! یاد میگیری که میتوانی محکم باشی !!!! پای هر خداحافظی یاد میگیری که خیلی می ...
آدمهایی هستند که شاید کم بگویند "دوستت دارم" یا شاید اصلا به زبان نیاورند دوست داشتنشان را بهشان خرده نگیرید ! این آدمها فهمیده اند "دوستت دارم" حرمت دارد،
مسئولیت دارد… ولی وقتی به کارهایشان نگاه کنی، دوست داشتن واقعی را میفهمی… میفهمی که همه کار میکند تا تو بخندی… تا تو شاد باشی… آزارت نمیدهد…
دلت را ...
خدای من نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی میان این دو گمم
هم خود را و هم تو را آزار میدهمهر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی
آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “ هیچ ” یعنی “ پوچ ” خدایا هیچ وقت رهایم نکن . . . اری رهایم نکن
...
وقتی دلم به درد میادو کسی نیست به حرفهایم گوش کند وقتی تمام غمهای عالم در دلم نشسته ست وقتی احساس می کنم دردمندترین انسان عالمم وقتی تمام عزیزانم با من غریبه میشوند
و کسی نیست که حرمت اشکهای نیمه شبم را حفظ کند وقتی تمام عالم را قفس می بینم بی اختیار از کنار آنهایی که دوستشان دارم بی تفاوت می گذرم ..
میروم تا راحت باشی
...
ﺍﺯ ﺍﻣﺸﺐ . . .به بعد بدان ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ” ﺗﻮ ” ﺩﺍﺭﻡ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ… ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﻟﺘﻨﮕﺘﻢ
ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ! ﺑﻪ ﺩﺭﮎ ﮐﻪ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻤﺘﺮ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﯾﺎ ﺣﺘﯽ
ﺗﺮﮐﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻢ !
ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ : ﺷﺎﯾﺪ ...
ﮐﻤﯽ ﺩﻟﻢ ﺷﮑﺴﺖ ، ﺷﺐ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ
ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﺵ ﺳﺮﺩﺭﺩ ﻫﺮﺷﺒﻢ ﺷﺪ .
ﯾﮑﻢ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ .
ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ !
ﺗﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺎﺧﺘﯽ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ !
ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘﯽ !
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻣﻦ ، ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ . . .
و بدان همیشه ...
دقت کرده ای فاصله بینمان چه زیباست؟ فاصله بینمان را فرش کرده اند! فرشی از آسفالت…
برایت زیبا نیست؟ بهتر است را عوض کنی! خیلی خوب است
می گویند بد است ، عینک را میگویم همان که پنهان می کند اشک های شبانه و غم های همیشگی چشمت را
...
در پیچ یک سوال یک اما گذاشتی
نادیده کرده ای تو همه اشکهای من
دستم به دست اخر دنیا گذاشتی
قلبت کجا دوید غریبی برای من
سوگند خورده عهد زیر پا گذاشتی
حتی نفس بدون تو معنای مردن است
من را میان غایله تنها گذاشتی
تنگ است این دلم به خدا بی تو بی کسم
عکسی به یادگار به اینجا گذاشتی
من غرق بی کسی؛سهم تو ؛ خاطرات سبز
من را نشان خانه ی ...
دوست می دارم …
تو را به خاطر عطر نان گرم …
برای برفی که آب می شود …
دوست می دارم …
تو را برای دوست داشتن …
دوست می دارم …
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت …
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت …
دوست می دارم …
تو را به خاطر خاطره ها …
دوست می دارم …
تا آخرین نفس
...